فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز
فونت زیبا ساز
فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز
فونت زیبا ساز
آفرینش زن - نیلوفرانه
سفارش تبلیغ

نیلوفرانه
 

آفرینش زن

آفرینش زن 

وقتی خدا زن را آفرید، او تا دیر وقت روز ششم کار می کرد. یکی ازفرشتگان نزد خدا آمد و عرض کرد: چرا این همه زمان صرف این مخلوق میکنید؟

خداوند فرمود: آیا از تمام خصوصیاتی که برای شکل دادنش می خواهم دراو بکار ببرم اطلاع دارید؟


او باید بیش از دویست قسمت متحرک داشته باشدکه در نهایت ظرافت، کارشان قابل تعویض باشد. او باید در آنِ واحد غذاهای بسیار بپزد و چند کودک را در آغوش کشد. آغوشش باید دردهای بسیاری را دوا کند از زانوی زخمی شده تا قلب شکسته و همه این ها را فقط با دو دست انجام خواهد داد... فرشته متحیر مانده بود!!! ..." با دو دست ؟" امکان ندارد ؟" و این طرح برای همه آن ها است؟! کار سختی است برای یک روز. چرا فردا تمامش نمیکنید؟"

خدا فرمود: این کار را نخواهم کرد و خیلی زود این موجود را که محبوب دل ماست، کامل خواهم کرد. وقتی که ناخوش است، از خودش مراقبت میکند. او میتواند 18 ساعت در روز کارکند. فرشته نزدیکتر آمد و زن را لمس کرد. ”اما ای خدا، او را بسیار لطیف آفریدی.“ خداوند فرمود: بله او لطیف است، اما او را قوی آفریده ام.

نمیتوانی تصور کنی که او چه سختی هایی را می تواند تحمل کند و بر آن فائق شود. فرشته پرسید: آیا او میتواند فکر کند؟

خدا فرمود :" نتنها می اندیشد؛ بلکه می آموزد و استدلال می کند و نتیجه میگیرد."

فرشته گونه زن را لمس کرد و با تعجب گفت: " خداوندا این مخلوق چکه می کند. شاید بارش را سنگین کرده ای." خداوند فرمود: " نه چکه نمیکند، این اشک است".

      فرشته پرسید:" اشک برای چیست؟ و خداوند فرمود: "اشک ها وسیله ای برای بیان غم ها و تردیدهایش، عشقش و تنهاییش، تحمل رنج ها و غرورش است".

این گفته فرشته را بسیار تحت تأثیرقرار داد وگفت: "خدایا تو نابغه ای".

خداوند گفت : " درست میگویی. زن قدرتی دارد که همه را به شگفتی در می آورد. او مشکلات بسیاری را حل می کند، بارهای سنگینی را بر دوش میکشد، خوشبختی می آفریند، عشق می ورزد و معتقد است. میخندد وقتی در دل فریاد می کشد، میخواند، وقتی در دل میگرید، میگرید در نهایت شوق و میخندد در نهایت ترس.

برای اعتقاداتش میجنگد و در مقابل بی عدالتی می ایستد. برای تداوم خانواده از خود گذشتگی میکند، دوست بیمار را به طبیب می رساند و عشق او مشروط به چون و چرا نیست. زن از شادمانی دیگران شادی میکند، از تولد کودک دیگری و ازدواج بیگانه لذت میبرد، از مرگ انسانی دیگر قلبش میشکند، و در ناگواری ها سنگ صبور است. با این همه در مصائب، نیروی خود را باز میگیرد و زندگی را دوباره میسازد.

اما .... او فقط یک اشکال دارد:

فراموش می کند که چه ارزشی دارد.


[ شنبه 91/12/19 ] [ 2:6 عصر ] [ نیلوفر ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
لینک دوستان
آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 2
بازدید دیروز: 1
کل بازدیدها: 26851