نیلوفرانه |
دروغ از منظر قرآن و روایات دروغ از بدترین معایب، زشت ترین گناهان و منشأ بسیاری از مفاسد است و بالطبع از کارهای زشت و ناپسند و عادت به آن از رذایل اخلاقی و از گناهان کبیره است و تا ضرورت و مصلحت مهمی در میان نباشد، دروغ گفتن جایز نمی باشد.دروغ در دنیا و آخرت انسان را از رحمت الهی محروم می کند و در میان مردم بی اعتبار می نماید و اعتماد عمومی را سلب و جامعه را به بیماری نفاق دچار می سازد و از آفات زبان و خراب کننده ایمان است. علت اصلی دروغ، عقده حقارت و خود کم بینی انسان دروغگو است.سرچشمه دروغ نیز گاهی به خاطر ترس از فقر، پراکنده شدن مردم از دور او، از دست دادن موقعیت و مقام و زمانی نیز به خاطر علاقه شدید به مال و جاه و مقام و ...است که شخص از این وسیله نامشروع برای تامین مقصود خود کمک می گیرد.ابزار بسیاری از گناهان دروغ است. اینکه افراد دروغگو بدبینی و سوء ظن خاصی نسبت به همه کس و همه چیز دارند، با دروغ خود را بزرگ جلوه می دهند، با دروغ هزار گونه تملق می گویند. [ شنبه 91/2/30 ] [ 12:54 عصر ] [ نیلوفر ]
[ نظر ]
دانستنی های کوتاه از نبی اکرم (ص) · دیدگان پیامبر به خواب می رفت ولی قلبش نمی خوابید. · بر بدن پیامبر، مگس نمی نشست و حشرات زهردار و بی زهر به آن حضرت نزدیک نمی شدند. · هر حیوانی که پیامبر بر آن سوار می شد، پیر نمی گردید و بر آن حال باقی می ماند تا می مرد. · هیچ کس زورش به اندازه پیامبر نبود. · پیامبر صدای زیبای خود را به اندازه طاقت مردم ظاهر می ساخت. [ شنبه 91/2/30 ] [ 12:37 عصر ] [ نیلوفر ]
[ نظر ]
مفهوم و جایگاه انتظار "انتظار" یعنى «چشمداشتن» و «چشم به راه بودن.» چشمداشت به یک تحول، یک رویداد خوب، یک گشایش... یا چشم به راه یک آینده مطلوب، یک عزیز سفر کرده، یک منجى و ... به این معنا، انتظار مفهومى است که با نهاد همه انسانها عجین شده است و مى توان گفت که همه انسانها به نوعى منتظرند. به بیان دیگر انتظار یا امید به آینده همزاد انسان است و اگر امید به آینده را از او بگیرند، سرنوشتى جز سکون، رکود، مرگ و تباهى نخواهد داشت. از همین روست که در کلام نورانى پیامبر گرامى آمده است: " امید براى امت من مایه رحمت است و اگر امید نبود هیچ مادرى فرزندش را شیر نمى داد و هیچ باغبانى درختى نمی کاشت." [ یکشنبه 91/2/3 ] [ 12:9 عصر ] [ نیلوفر ]
[ نظر ]
شهادت بیعت نکردن حضرت علی (ع) با ابوبکر، خشم عمر را برانگیخت. عمر با سرعت از جای خود برخاست. به همراه خالدبن ولید و قُنفذ، مقداری هیزم جمع کرده و به درب خانه حضرت فاطمه (س) شتافتند. عمر به طرف درب منزل رو آورد و صدا زد: ای پسر ابی طالب در را باز کن. حضرت فاطمه (س) پشت درب نشسته بود در حالی که به خاطر مشکلات و ناراحتی هایی که در رحلت پدر برایش پیش آمده بود، سر مبارکش را بسته بود و جسم و بدن مطهرش لاغر و ضعیف گردیده بود. حضرت فاطمه (س) فرمود: نه ما کاری به تو داریم و نه تو کاری به ما داشته باش. دست از سر ما برداشته و ما را رها کن. [ جمعه 91/2/1 ] [ 4:29 عصر ] [ نیلوفر ]
[ نظر ]
|
|