نیلوفرانه |
شهید علیرضا کریمی مادر شهید: چهار دختر و یک پسر داشتم. چند وقتی هم بود که روماتیسم شدیدی گرفته بودم. با این حال باردار بودم. ماههای آخر بارداری به بیماری شدیدتری مبتلا شدم. تب مالت! اوایل تابستان سال چهل و پنج بود. وقتی به دکتر مراجعه کردم، گفت: برای حفظ جان شما، باید بچه را سقط کنیم! بعید است بچه زنده به دنیا بیاید. اما زیر بار نرفتم. گفتم: اگر خدا بخواهد هم مادر را زنده نگه می دارد و هم بچه را! [ چهارشنبه 91/12/16 ] [ 3:39 عصر ] [ نیلوفر ]
[ نظر ]
|
|